سونمَز(همیشه شعله ور، تابان)

سیاسی اجتماعی وادبی

سونمَز(همیشه شعله ور، تابان)

سیاسی اجتماعی وادبی

به مناسبت روز زن(مادر)

الحمدلله رب العالمین والصلات والسلام علی سیدنا ونبینا محمد وعلی آله وصحبه اجمعین وبعد اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

وقضی ربک الا تعبدو الا ایاه وبالوالدین احسانا

سرم را نه ظلم میتواند خم کند

نه مرگ

نه ترس

سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم میشود مادرم

از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز روز توست.

با کسب اجازت از محضر شما نخبه گان وحاضرین درتالار به ویژه مادران رنجدیده وستمکشیده بدخشان نکاتی را که درمورد جایگاه مادر درمتون اسلامی ومقایسه آن با ارزشهای موجوده ای جامعه مان برشته تحریر درآورده ام حضورتان پیشکش مینمایم امید است این دست نبشتم بتواند حداقل حرمت را برای مادران بدخشانیم ادا نموده وگوشه از واقعیت های تلخ این سرزمین را بازگو نماید.

از نخستین روز خلقت بشر‌ تا اکنون در هر کجای دنیا ودر میان هر قوم ونژاد وملتی باهر آداب وآیینی وقتی نام مادر برده میشود کوچک وبزرگ همه وهمه  سرشار از شور وحرارت ومهر والفت میشوند وقلبشان پر تپش تر میزند. اسلام نیز به مثابه یک آیین جامع وکامل برای این موجود والا مقام جایگاه وارزش ویژه وفوق العاده ای را قایل شده است تا آنجاکه رسیدن به بهشت را مشروط با رضای مادر میسر میداند. رهبر بزرگ بشریت ضمن روایتی فرمودند: بهشت زیر پای مادران است. یعنی رسیدن به آخرین مرحله کمال انسانی  با جلب رضای مادر تامین میشود.

با توجه به این مسایل مادر لطیف ترین گل بوستان  وباغبان هستی مان هنگام روییدن باران مهربانی است که به آرامی  سیرابمان میکند هنگام پروریدن آغوش گرم که بالنده مان میسازد هنگام بیماری طبیبی هست که دردمان را شناسایی ودرمان مان میکند هنگام اندرز وپند مان حکیمی آگاهی هست که به نرمی زنهارمان میدهد هنگام تعلیم مان معلمی خستگی ناپذیر وسخت کوش هست که حرف به حرف دانایی را درگوشمان زمزمه میکند هنگام تردید مان  رهنمایی راه آشنایست  که راه را از بیراهه نشانمان میدهد مادر تو شگفت خلقتی تو لبریز از عظمتی تو را سپاس میگوییم ومیستاییم.

بااین حال جای دارد که ازسخنان گهر بار استاد پرتو نادری شاعر نویسنده کشورمان که مقاله زیر عنوان زن درسراپرده تندیس دارد نقل قولی داشته باشم که با دست نبشت هایش درمورد زنان خیلی ها احساس عجیبی برایم رخ میدهد{ انسان در خود در درازنای تاریخ  چیزهایی را آفریده  است که بعداها این چیزها چنان زنجیری بر دست وپای او پیچیده وآزادی های او را از میان برداشته است. چنان که زنجیره ای مناسبات اجتماعی ساخته شده به دست انسان ها او را به بندگان چنین مناسباتی بدل کرده است. انسان روزگاری تندیس میساخت از چوب از سنگ از فلز وچیزهای دیگر  وانگاه برساخته ای دستان خویش سجده می برد. آیا این مناسبات ناهموار که انسانهارا را در زنجیره های بنده گی وبرده گی می کشد خود همان تندیس های دیروزین نیستند! آیا این زورمندان که اختیار زندگی انسانها را در دست گرفته اند همان تندیس های دیروزین نیستند؟

انسانها تاهنوز تندیس میسازند اما این تندیس ها بیشتر ذهنی اند وچنان اندیشه ذهن وروان ما را تسخیر می کنند که مجال دیگر اندیشی را از ما میگیرند.

آن که تندیسی در ذهن دارد نمیتواند به دیگر اندیشی برسد نخستین پایه رسیدن به دیگر اندیشی همانا فروشکستن این تندیس های ذهنی است. البته فروشکستن هر تندیس ذهنی به نیروی بزرگ معنوی نیاز دارد. بسیاری ها تندیس های ذهنی خود را با خود به آن جهان می برند وتا آخر به این معنویت نمیرسند تا تندیس های ذهنی خود را درهم شکند. من نمیدانم در میان آن کی تندیسی را در معبد می پرستد تا آن کی تندیسی را درمعبد ذهنی خود میپرستد چقدر تفاوت است.

دیروز طالبان پیکرهای بزرگ بودا دربامیان را تندیس می انگاشتند آن ها را درهم شکستند در حالی که هر کدام خود در ذهن تندیسی وتندیس هایی دارند وآن تندیس های ذهنی دروازه هر گونه اندیشه یی را بر آنها بسته است.تندیس های ذهنی آنان دریک تجسم مادی همان ملا عمراست. همان ایمن الظواهری است. همان باورداشت های عقب مانده وسنگ شده ای قبیله یی آنان است. همان خشونت وجزمگرایی است که حقانیت هر چیزی را با آن می سنجند. عدالت وحقیقت در نزد آنان تا آن جا میتواند وجود داشته باشد که این تندیس ذهنی اجازه ان را میدهد.

انسان تا بوده است دریک جهت تندیس ساخته وآن را پرستیده است ودر جهت دیگر عصیان کرده وتندیس شکستانده است. گویی تاریخ بشریت ادامه همین تندیس سازی وتندیس شکنی بوده است. آزری تندیس میساخت وابراهیمی تندیس میشکست گویی هنوز آزر همچنان برجایگاهست وپیوسته تندیس میسازد وبعد بندگان خدا را تلقین میکند تا آن تندیس را سجده برند.

از روزگاران بسیار دور که بگزریم دیگر ادامه تاریخ  پیوسته پهنه ای کار وزار  خونین مردان بوده که سینه هر کدام تندیس خانه ای هوس ها ومنیت های سنگینی بوده است. شاید این را بتوان امتیازی برای زنان دانست که ازمیان آنها نه فرعونی برخاسته است نه نمرودی نه ابوجهلی نه سزاری نه هیتلری ونه استالینی ونه هم شاه شجاعی. اگر تاریخ روایت دیوانه گی های اینان است بهتر است تا زنان در چنین تاریخی سهمی نداشته باشند!

اگر تاریخ مذکر زن را درپشت دیوارهای سیاه تعصب قرار داده است در جهت دیگر سنت هایی دست وپاگیری که از آن سوی تاریخ می آیند نیز پیوسته هوای شفاف آزادی وبرابری را برای زنان زهر آلود ساخته است.

این سنت ها درکشور ما گاهی چنان ریشه گسترانیده است که با وجود ناهم آهنگی با دین وشریعت وقوانین مدنی کماکان به هستی خود ادامه میدهند. گاهی این سنت ها در پندار مردم آمیزه یی مذهبی یافته اند در حالی که هر سنتی ریشه در مذهب ندارد. این نکته به  جای خود قابل یاد کرد است که سنت های اجتماعی گاهی بسیار انسانی اند وباید چنان سنت هایی را پاسداری کرد. این سنت های نکوهیده چنان قفسی پرنده ای خوشبختی انسانها وخاصتا زنان را درخود زندانی ساخته است.

سنت ها بسیار سخت جان وسنگ شده به نظر می آیند این امر سبب شده است که جامعه آن را بدون هر گونه پرسشی بپذیرد ودر چارچوب ایجابات آن زندگی خود را هم آهنگ سازد. این تنها یک جهت مساله است. درجهت دیگر این سنت ها را گاهی به هویت قومی وگروهی بدل کرده واز ان نشان افتخاری میسازند آویخته برگردن. شماری هنوز این اماده گی  فکری را ندارند تا در جهت مخالف چنین سنت هایی گامی به پیش بر دارند. آنها تصور میکنند که تخریب سنت ها تخریب هویت قومی آنان است. شماری هم هرگونه مخالفت با هرنوع سنتی را نوع اهانت به مردمان یاقومی می دانند که چنین سنت هایی درمیان آنها وجود دارد.

میدانیم که درسنت های عقب مانده قبیلوی مشوره کردن پدر با دختر وپسر در مورد ازدواج آنها ستوده تلقی نمیشود وحتی مشوره با دختر را در چنین موردی شرمساری بزرگی می پندارند. این در حالیست که هیچ جامعه یی نمیتواند بدون سعادت خانواده  به خوشبختی برسد. خانواده کوچکترین واحدی جامعه است. سلول های پیکره ای بزرگ جامعه است. بدون تردیدسلامتی وبیماری این پیکره ای بزرگ وابسته به بیماری وسلامتی سلول های سازنده ای آن است.

همین حالا همه روزه شماری از دختران وپسران جوان قربانی  سنت های ناپسندیده ای اجتماعی میشوند. ازدواجهای که بربنیاد چنین سنت هایی صورت میگیرد دروازه یی به سوی بدبختی های بزرگ گشوده میشود.

به حاشیه راندن زنان به وسیله ای نظام های مردسالار به مفهوم کشتار گروهی استعداد وتوانایی های انسانی آنان است. به مفهوم فلج ساختن نیمه از هستی جامعه است. نابودی نیمه ای تفکر اجتماعیست.

تصور من چنین است که حقوق زنان را در افغانستان نه قوانین مدنی تدوین شده بلکه سنت های سنگ شده در جامعه تهدید میکند. اساسا ما در مورد سنت های اجتماعی خود ذهنیت سنگ شده اجتماعی داریم. ماهنوز به آن مرحله از تفکر اجتماعی نرسیده ایم تا به بازنگری  سنت ها واندیشه ها وتصورات بازمانده از گذشته گان بپردازیم.

میخواهیم با کاسه ای شکسته وپینه خورده ای سنت نوشابه مدرنیزم را سربکشیم.

دموکراسی میخواهیم اما در چارچوب سنت های قبیله. هرحقیقتی را میخواهیم با معیارهای تفکر قبیلوی بسنجیم. اگر جور در آمد خوب درغیرآن چیزیست برخلاف فرهنگ اصیل افغانی. تازه تعریف مشخصی هم از فرهنگ اصیل افغانی نداریم.

امروزه حتی بسیاری از آموزش دیده گان از شنیدن حقوق زن تکان میخورند واگر هم حقی برای زنان قایل اند این حق نباید از چارچوب سنت های قبیله بیرون شود.

احکام دین هیچگاهی در میان انسانها براساس جنسیت نژاد وزبان فرق نگذاشته است .سعدی نیز با الهام از همین تعلیم دینی است که همه انسانها را به پیکرواحدی همانند میکند. امروزه شعر او به سبب داشتن چنین محتوایی بزرگ انسانی در سراسر جهان شهرت دارد.

این بنی آدم هردو است یعنی هم زن وهم مرد.

افزون بر این درقوانین اساسی ومدنی گذشته از این که هیچگاهی تفوق  وامتیازی برای مردان وجود نداشته بلکه در رابطه به برابر بودن حقوق مرد وزن تاکید شده است.

درقانون اساسی کنونی کشور ۲۵ درصدمجلس نمایندگان به زنان اختصاص یافته است که البته این یک امتیاز نیک به زنان است وتبعیض مثبت.

امروزه نان کشور در دشوارترین وضعیت زندگی به سر می برند.شماری از زنان وابسته به حلقات معین به نام مدافعان حقوق زن درهمراهی باشماری از قدرت طلبان خود به نیروی بزرگ پایمال کننده حقوق زنان بدل شده اند. از حقوق زنان سخن میگویند اما این حقوق عبارت از آن چیزیست که بتواند منافع آنان را تامین کند.

ازینجا می توان گفت که امروزه پاره یی از حقوق زنان به وسیله زنان زیرپا میشود. امروزه دفاع از از حقوق زنان برای شماری به یک حرفه ای پر درآمد بدل شده است. هنوز درک درستی از مشارکت سیاسی زنان وجود ندارد. شماری تصور میکنند که اگر آنان در دستگاه حاکمیت به مقامی رسیدند گویا دیگر مشارکت سیاسی زنان یک امر حل شده است. مشارکت سیاسی بدون آگاهی سیاسی نمیتواند به وجود بیاید.

 آنهای که مبدای تاریخ را از سقوط طالبان میدانند میتوانند هزاران دست آورد برای زنان درسالهای حاکمیت کنونی ردیف کنند اما واقعیت امر این است که اگر دروازه ای مکتبی به روی دختران باز شده است درجهت دیگر براساس گزارش ها زنان کشور دراین سالها بیشتر از هر زمان دیگر مورد تجاوز وخشونت قرار گرفته اند. آنها را میفروشند وبه آنها به مانند کالا ومتاع دنیا رفتار میشود. صدای آنها همچنان درگلوهای شان خفه است. دربخش های گسترده کشور آنها به حقوق مدنی وبشری خود دسترسی ندارند. گاهی سوختن درمیان آتش را به چنین زندگیی ترجیح میدهند. در زیر چترپینه خورده ای دموکراسی اهدایی زن بودن خود مصیبت بزرگی است. برچهره های دختران مکتبی اسید پاشیده میشود. اما درچنین حال گروهی پیوسته بر استخوان های شکسته وبرخون زنان تجارت کرده وکوشیده اند تا خود را  به آب ونان ومقامی برسانند که حرام شان باد}.

با توجه به نکات  ذکرشده یکبار دیگر پیام من به  زنان بدخشان زمین این قهرمانان تاریخ ساز که برعلیه تمامی بیدادگری های زمان به مبارزه برخواستند این است که صادقانه گام بردارند وبا پالیسی های مدون خویش در مقابله با ناهنجاری های جامعه از هیچنوع سعی وتلاش دریغ نورزند. زیرا بن مایه هر مبارزه به ویژه ندای حق طلبی از خود جرات وجسارت میخواهد وادامه چنین راهی انسان را به مغاره وزندان میکشاند. اما نویدیست که درتاریخ هیچ صدای بی پژواک نمی ماند.

جای دارد تااز برگزارکننده گان چنین احتفال باشکوه اظهار سپاس وامتنان نموده وبرای مادران درد دیده بدخشان از بارگاه ایزد منان بطلبیم که همیشه کامگار وموفق باشند.

متنی بود که در۲۴جوزای سال روان درروز مادر مصون درمحفل که به همین مناسبت از طرف ریاست محترم امور زنان در ولایت بدخشان برگزارشده بود برشته تحریردرآورده وخوانده بودم وبه افتخار روز زن اینجا گذاشتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد